کوچه گردان عاشق

 

آييني را چون هروله آن مادر تشنه، آن کودک تشنه، آن مادر تشته از عشق کودک و به نام تو اي منادي عشق ، مناسکي گذاشتيم تا آدميان قدر نشين ، قدر شبهاي قدرشان را بدانند و به ياري مظلومان ، چونان زمزم از خاک سخت ناممکن بجوشند و سينه جهل را بشکنند. (سخنراني موسس جمعيت در مراس کوچه گردان)

 
 

Sunday, September 23, 2007

»
با سلام
وبلاگ کوچه گردان عاشق به آدرس زیر منتقل گردید:
با تشکر.

Thursday, October 12, 2006

»
این روزها ستاد اجرایی طرح کوچه گردان روزهای پرجنب و جوشی دارد.
دانشجویان دانشگاههای مختلف و مردم از هر گروه و جماعتی: استاد دانشگاهی که آمده با تقدیم دست رنج خود گوشه ای از کیسه ای را پر کند، سربازی که یک روز مرخصی اش را وقف مولا کرده، موتور سواری که چند روزی پیک امیر خوبیهاست و....
در ستاد اجرایی (یا به قول بچه ها "خونه قدیمی") هرکس مشغول کاری است. عده ای مواد غذایی را بسته بندی می کنند، عده ای کیسه ها را جا به جا می کنند، گروهی هم به مرتب کردن آدرس منازل محرومین مشغولند.

قافله این روزها سرعت گرفته است. بانگ رحیل از هر طرف بلند است.
قافله به نام مولایش می رود، هشدار که تو از قافله جانمانی.
مطمئن باش حتما کاری هست که از عهده تو برآید و باری که منتظر توست تا بیایی و یا علی بگویی و از زمین برش داری.

اینجا کسی منتظر تو نیست که اگر علی دعوتت کرده باشد می آیی، اصلا هلت می دهد تا بیایی.

Tuesday, October 10, 2006

»
روزی مردی در گوشه ای از زمان کیسه یتیم نوازیش را بردوش می گرفت و غریبانه کوچه کوچه های شهر کوفه را می گشت. می گشت تا مبادا کودکی با غم بی پدری سر بر بالین نهد.
می گشت تا مبادا پیرمردی بی نوا در غم تنهایی و از روی درماندگی سر به سوی آسمان بلند کند و از خدا طلب مرگ نماید.
می گشت تا مبادا بیوه زنی در شب دیجور بی پناهی خویش آرام و بی صدا بر گرسنگی کودکانش بگرید.

علی با پای پیاده، کیسه بر دوش می گشت تا غم غربت و تنهایی بشر را درمان کند
بشر وامانده از خویش، درمانده از روزگار...
و آن هنگام که روح اساطیری و آسمانیش در کالبد زمینی تاب نیاورد، دل و چشم نگران کیسه یتیم نوازیش را برای یاوران خویش در هر گوشه از زمان به جای گذاشت.

و حال این جمع:
این جمع و کیسه ای که مولای عشق برایشان به ارث نهاد.

کیسه ای که نماد است:
نماد تلاش برای رهانیدن همنوع از آتش، آتش جهل و فقر
نماد اعتراض است، اعتراضی از جنس اعتراض علی بر بی عدالتی


هر که از این جمع هرگاه که کیسه ای بر دوش می گیرد یا کودک محروم از تحصیلی را به کلاس درس راهنمایی می کند یا آن هنگام که خسته و نفس بریده پله ها و راهروهای سرد بیمارستان را به امید درمان پدر خانواده ای طی می کند یقین دارد، یقین دارد که:
علی جان! مرد معاصر! تو همراهش هستی

آن هنگام که از سختی راه از ناتوانی و نفس بریدگی پاهایش، سر بر دیوار غم نهاده و می گرید یقین دارد:
علی جان! مرد مهرورز و همراه در کوچه های تنهایی تو همراهش هستی

آری علی جان! صدای تو همیشه در گوششان است و رگ آشفتگی و سراسیمگی در راه امداد رسانی را در زیر پوست روحشان می جنباند: خدا را! خدا را درباره یتیمان

این جمع آرزو دارد که هر کس از هرگوشه ای از زمان بیاید و توشه ای از عشق برگیرد.
موسم عاشقی امروز است، همراه مرد معنا، مرد مشهود
موسم عشق را دریابیم

و حال ما وصیت می کنیم:
علی جان! خدا را خدا را
مبادا گاهی ما را در فراموشی سیری و گاهی در مذلت گرسنگی دنیا رها کنی

Monday, October 02, 2006

»

خدا
خداوندا تمام گرسنگان را غذایی از جنس نور بخش،
خداوندا تمام اغنیا را دستانی پر برکت بخش و به خاطرشان بیاور که روزی گرسنگان را به امانت به آنها داده ای
و خداوندا به همه ما انسانها شفقت و مهری چون محمد بخش، به همه ما کمک کن که سازنده مدینه خود باشیم.
مدینه ای امن، آنجا که هر انسانی احساس امنیت و آرامش کند، آنجا که هر انسانی توان بیابد و از رنج های مادی رها شده به تو بیندیشد.
کمکمان کن تا مدینه خود را بسازیم، حتی اگر گنجایش یک نفر را داشته باشد.حتی اگر فقط بتوانیم یک نفر را به ساحل امن عشق به تو برسانیم.

Sunday, October 01, 2006

»
خداوندا با تو می گویم
خدای من! خدای خوب من! مادران سرزمین من دیرگاهیست لبخند را فراموش کرده اند، یادشان رفته چگونه با عشق کودکانشان را در آغوش بگیرند، نه اینکه عاشق نباشند که تو عشق را هزار بار در جانشان دمیده ای، نه! آنها عاشقند
اما غم نان، غم سر پناه، رمق عشق بازی را از آنها گرفته است.
خدای من! خدای خوب من!
کودکان سرزمین من کودکی نمی کنند که معصومیت کودکانشان زیر بار فقر خشکیده است.
اصلا چرا این قدر متکلف با تو حرف می زنم.
می خواهم درد دل کنم
خدا جان گوشه ای از این شهر مادری هست به اسم زینب خانم که شوهرش چند سال پیش فوت کرد حالا او با چهار تا بچه قد و نیم قد تنها مانده. همه داراییشان را برای درمان همسرش خرج کردند ولی...
تنهای تنهاست با چهار تا بچه قد ونیم قد... اوایل خانه مردم کار می کرد اما از وقتی دستانش ورم کرد و زانوهایش می لرزد کسی او را به خانه اش راه نمی دهد...
با چهار بچه که یکی از بچه ها مریضی سختی دارد اما...
اما دیگر آهی در بساط نیست که بتواند به درمان بیندیشد...
می نشیند گوشه آن اتاق تاریک و نمور زیرزمین و ذره ذره آب شدن کودکش را می بیند
می نشیند و گرسنگی کودکانش را می بیند.
خدا جان این است حکایت هزاران مادر سرزمین من
خدا جان بگذار با تو درد دل کنم
می دانم که می دانی اما...
اما تو خود گفته ای با من سخن بگو،
این است درد های من
در شهر ما دختری هست به نام مینا. مادر و پدرش سالها معتاد بوده اند.
او به یاد دارد زمانی را که برای یکی دو روز غذایی نخورده بودند و پدرش با پاک کردن شیشه ماشین ها کمی پول به دست می آورد، برای خودش مواد خرید و برای او و سه برادرش فقط یک نان
و او با گرسنگی سر می کرد با گرسنگی مشق می نوشت...
حالا اوضاع بهتر است. بابا ترک کرده و مامان هم...
اما
اما چه کسی به مرد 40 ساله ای که تازه ترک کرده کار می دهد؟
گرسنگی هست، درد هست هرچند کمتر از پیش
خدا جان
در شهر ما پسری هست به اسم شاهین
مادر و پدر ندارد، با خاله اش زندگی می کند، خاله اش هم ...
خاله اش با... امرار معاش می کند. شاهین هر روز مردهای غریبه را میبیند که می آیند و می روند.
شاهین فحش میشنود، شاهین کتک می خورد، شاهین نماز می خواند، شاهین قرآن می خواند و گاهی...
شاهین کودکی را کتک می زند.
این گونه است که می گویم شهر ما سرد است.
سرد از نفس کسانی که درد مادران و کودکان شهر ما را می دانند اما...
اما بی تفاوت می گذرند، و نهایت غمشان این است که چگونه سفره افطاری رنگین تر از همسایه بگسترند در حالیکه زنان و کودکان شهرشان با اشک و آه روزه می گشایند و...
خداوندا مباد از بی خبران باشیم...
مباد شرمنده روی عزیزان تو باشیم...
بگذار سهم ما از رمضان هم سفره شدن با اهالی خانواده تو باشد -عیال الله-

Thursday, September 28, 2006

» با اهالی کوچه گردان
شیطان در کمین ماست، در پشت در "خونه قدیمی"، درست زمانی که در حال ترک "خونه قدیمی" هستیم، آن گاه که با خود مرور می کنیم که چه ها که نکرده ایم، که چقدر خوبیم، که ما برگزیدگان این دیاریم. جایی که مشابه آن جاست که پس از زیارت خانه خدا شیطان را می بینیم که ما را به افتخار بزرگی عبادتمان، فریب می دهد. شیطانی که به قول سعید در خانه خدا و در "خونه قدیمی" راهش نمی دهند، پس پشت در به انتظار، در کمین ما نشسته است.
در این ایام و روزهایی که به کوچه گردان نزدیکیم ، هر روز از صبح تا شب می دویم شیطان چه خوب ما را می فریبد تا یادمان برود که ما یک خانواده ایم، یادمان می رود که ما این جا نیستیم که فقط از پس مسئولیت های خود براییم، بلکه این جاییم که همدیگر را دوست بداریم، به هم عشق بورزیم و یار و همراه هم باشیم، اینجاییم که نگذاریم کسی در راهی که در پیش گرفته، خدای ناکرده تنها بماند.
ما چه باشیم و چه نباشیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه حتی اگر همه برنامه های کوچه گردان را تعطیل کنیم، باز هم اگر اراده او باشد تک تک این کیسه های نذری، شب 21 ماه رمضان، با دست توانای امیرالمومنین علی (ع) به در همان خانه ها خواهد رفت.
پس بیاییم دوباره به یاد بیاوریم سخنان شارمین را که می گوید من عاشق می خواهم، من دردمند می خواهم ، درد، درد همنوع، درد انسان هایی که دارند زیر سیاهی بی انتهای شبهای این شهر له می شوند.
من و توی دانشجو که خدا توفیقی به ما داده و گفته بیا، بیا تو که هیچ فرقی با بقیه نداری و فقط چون من خواسته ام به تو می گویم، این کیسه را بردار و به نام مولایت علی (ع) ببر به در این خانه و آن خانه که خودم نشانیش را به تو داده ام، نکند باورمان بشود که این کیسه ها را به اراده و قدرت خود به در خانه ای می بریم. که اگر چنین باشد با هر قدم که با آن کیسه ها بر می داریم از خدای خود دور می شویم و به خود نزدیک.
یک روز خداوند متعال اراده کرد و چون من و تویی را به در خانه ای آورد که آسمانش به رنگ دیگری بود. او اراده کرد و ما آمدیم و آمدیم تا به اینجا رسیدیم، حالا دیگر وقت آن رسیده که بفهمیم سنگینی این کیسه ها از برنج و گوشت و پنیر نیست، بلکه از بار اندوهی است که روی خانه های مولوی و شوش و کوره پسخونه افتاده است. این کیسه ها پُرند از ناله های یتیمان این شهر، پُرند از آه و غم مادران و پدرانی که شب نانی ندارند بر سر سفره فرزندانشان بگذارند، نکند تقدس این کیسه ها از یادمان برود.
بیاییم به یاد بیاوریم که ما پیک موتوری و وانت بار نیستیم که راس ساعت مشخصی تعداد محدودی کیسه را از نقطهA به نقطهB ببریم. بیاییم به یاد یاوریم که ما انگشت اشاره ای هستیم که محرومیت و فقر و یتیمی مردم این شهر را نشانه می رود. مقام بزرگی است اگر لایقش باشیم، اما خدا نکند بعد از چندین و چند سال کیسه کشی به جای عاشقانه کوچه گردی، ببینیم که کمردرمان به خاطر یک عمر خودخواهی و خود پسندیمان بوده است نه به برکت نوکری مولایمان.
باید ما که نخلستان را، چاه صبور کوفه را نشانمان داده اند، مثل مولایمان علی (ع) بدبخت شویم، بیچاره شویم، به خاک سیاه بنشینیم و چون شارمین از درد فریاد بکشیم، آن قدر فریاد بکشیم که دیگر برایمان نفسی نماند که صرف زنده ماندن بکنیم.
خدا نیاورد آن روزی را که به روزمر گی بیفتیم، خدا نکند که نظم و مدیریت و مسئولیت و پی گیری به جای ناله های کودکان بیمارستان علی اصغر بشود دغدغه مان. جمعیت امام علی (ع) یک سازمان نیست، یک ارگانیزیشن نیست که برویم از اینترنت برایش مقاله مدیریتی سرچ کنیم، جمعیت امام علی (ع) خانه ماست، خانواده ماست، خانه ای برای آرامش و پرواز، خانواده ای برای عشق ورزیدن. مقصود این نیست که علم را رد کنم که قرآن می گوید علم نوراست و خدا نور، و مقصود این نیست که نباید نظم داشت که امیرالمومنین ما را به نظم امرمان قسم داده است، اما زمانی که هنوز شور و عشق و درد مولایمان در دلهامان نیست نظم و مدیریت و پی گیری به چه کارمان می آید؟ برای جمعیت امام علی (ع) زمانی که ناله های یتیمان شهر در گوش تک تک اعضای آن زنگ نزند، هیچ نسخه غربی و شرقی که از روی غفلت و بی خبری پیچیده شده باشد، افاقه نمی کند. بیاییم به یاد بیاوریم که همواره آن چه مشکلات جمعیت امام علی (ع) را حل کرده است، توکل و ایمان بوده و عشقی که در دلهای اعضایش موج زده است.

پس بیاییم با هم برای این خانه و خانواده دعا کنیم:
ای مولا، ای مقتدای ما، ما دست بیعت خود و برادران و خواهرانمان را به سوی تو دراز کرده ایم، کوچکیم، کمیم، گناهکاریم، اما دل هایی داریم پر از آرزو، آرزوی روزهایی که در شهرمان یک گرسنه نباشد، یک خانه که از آن دعا و راز ونیازی بر نمی خیزد نباشد، یک آدم تنها نباشد. دلمان پر است از آرزوهای آن روز که همه و همه، هم خانه داشته باشند، هم خانواده و هم خدایی که در دلهاشان بتپد. پس به حرمت این آرزوهای سپید دست بیعتمان را بپذیر.

خدایا، خداوندگارا این خانه مقدس را، این خانواده مقدس را، همه برادران و خواهرانمان را سلامتی و طول عمر عطا بفرما وبر درد بی درمانمان که جز تو درمانی ندارد بیفزای.

Friday, September 08, 2006

»
به نام خدا
دوستان عزیز، با توجه به نزدیک شدن به زمان کوچه گردان، طرح شناسایی خانواده های محروم آغاز شده است. بدین منظور از کلیه علاقمندان به یاری رسانی در این زمینه دعوت می شود تا در جلسات هفتگی شناسایی که هر چهارشنبه ساعت 4 بعد از ظهر در محل خانه قدیمی برگزار می گردد، حضور به هم رسانند.
با تشکر.
 

تماس با ما


آرشيو


تعداد بازديد کننده


لينکهاي مرتبط با جمعيت امام علي

 

و پیامی در راه

 

در حالت مستی - گزید ای از سخنان شارمین میمندی نژاد


 

 

 

  
            

بهترين حالت براي مشاهده ي اين وبلاگ : وضوح 768 * 1024